نقد صاحبه پویان مهر منتقد سینما بر فیلم اکتای براهنی/ پیرپسر از فیلم های خوب تاریخ سینمای ایران

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، صاحبه پویان مهر منتقد سینما طی یادداشتی اختصاصی به نقد و بررسی فیلم پیرپسر واپسین ساخته اکتای براهنی پرداخت و نوشت: پیرپسر اثری که خوبی را به چالش می‌کشد. فیلمی است که جنجال زیادی به پا کرده و اتفاقا عدم حضور آن در بخش مسابقه چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر نه تنها آن را مهجور نکرد بلکه به بیش‌تر شناخته شدن آن کمک کرد. البته که بنده هم معتقدم اگر در بخش مسابقه حضور می‌داشت قطعا اکثر جوایز را از آن خود می‌ساخت و اتفاقا به همین دلیل حتما باید در رقابت‌ها شرکت داده می‌شد تا سطح کیفی آثار ارائه شده در سال‌های آتی بالا رود. ساخته اکتای براهنی را جز فیلم‌های خوب تاریخ سینمای ایران دیدم، هدف‌مند جلو می‌رود و با حداقل ضعف در طول اثر مخاطب را مجاب می‌کند صد و نود دقیقه به آن پایبند بماند و بخواهد سرانجام را بداند، اگر بخواهم در یک جمله بگویم که چه می‌گوید این است:
آیا خوب بودن خوب است؟
محتوای اثر قوی و چندلایه است. خانواده‌ای از هم گسیخته زیر نفوذ پدری مستبد، نشانی است از جامعه‌ پدرسالار و از بعد سیاسی حاکمیتی دیکتاتور. داستان دست بر موضوعات روان شناختی نیز گذاشته و با نمادسازی تحت تاثیر سینمای فرمالیستی اهداف مختلف پیرنگ را پیش می‌برد.
فیلم‌نامه ساختار منسجم و درستی دارد اما می‌توانست کوتاه‌تر باشد و همین مفاهیم را منتقل کند، از همان ابتدا کاراکتر‌ها را معرفی کرده تا بیننده با خانواده غلام باستانی آشنا شود، بنابراین می‌توان گفت فضا را روشن می‌کند و جای ابهام ندارد، پس با یک سکانس ورودی خوب مواجه هستیم.
قهرمان علی است، کسی که با چالش‌ها روبرو شده و سعی بر حل و فصل مسائل دارد اما به نسبت ضد قهرمان اصلا قوی نیست و در مواردی احساس می‌شود که در تلاش کردن برای رسیدن به هدفش منفعل بنظر می‌رسد. غلام باستانی در روایت پیرپسر به قدری پررنگ است که ذهن ما را به سمت و سبک فیلم‌های نوآر می‌کشد، یعنی زنی اغواگر بنام رعنا در کنار غلام داستان زمینه را برای سبک نامبرده فراهم کرده است اما حضور علی قاعده را بهم می‌زند، این پایبند نبودن به سبکی خاص به طور کل در فیلم‌نامه مشهود است.
عطف اول زمانی رخ می‌دهد که پدر متوجه علاقه پسرش به رعنا می‌شود. از این‌جا چالش شروع شده و رقابت بین آنتاگونیسم و پروتاگونیسم شکل می‌گیرد، بسیار قوی و پرکشش است، جسارت نویسنده را برای دست گذاشتن بر چنین مضمونی که هرکسی توان بیانش را ندارد پسندیدم.
میانه فیلم با وجود طولانی بودن حوصله را از مخاطب نمی‌گیرد، مدام طرح مساله می‌شود حتی در مواردی از چاشنی طنز نیز بهره می‌گیرد و هوشمندانه هدف اصلی پیرنگ را پیش می‌برد تا می‌رسد به اوج اصلی، یعنی همان جایی که غلام در خانه، نزد علی و رضا (پسرهایش) اعتراف می‌کند، نحوه به تصویر کشیدنش حرفه‌ای و خوب است.
عطف دوم نیز زمانی رخ می‌دهد که علی پدرش را می‌کشد، این‌جاست که چالش پایان می‌یابد و تعادل به قصه برمی‌گردد.
سکانس پایانی اثر بسیار قوی است، آن‌قدر که فرصت پلک زدن از مخاطب را گرفته و با تزریق اطلاعات قطره چکانی به مخاطب بر جذابیت آن می‌افزاید، گره‌ها صحنه به صحنه باز می‌شوند و وابسته به دیالوگ نیستند.
عنصر ارتباطی پول است، در تمام مدت فیلم حرفش به میان می‌آید و می‌توان گفت عامل اصلی تمام اتفاقات است و در سکانس پایانی نیز به وضوح دیده می‌شود بنابراین باید گفت توانسته‌اند از آن به خوبی بهره ببرند.
خط اصلی پیرنگ مثلث عشقی‌ای است که بین پدر، پسر و رعنا شکل می‌گیرد بنابراین می‌توان گفت اکتای براهنی از عقده ادیپ بهره گرفته است همین نگاه سبب می‌شود که رعنا بدلیل رفتارهای غلام تبدیل به میوه ممنوع برای علی ‌شود. چرا از کلمه بهره استفاده کردم؟ زیرا معتقدم نویسنده از این نظریه فقط ایده گرفته و آن را به شکلی که توسط فروید مطرح شده عنوان نمی‌کند.
روایت یک خرده پیرنگ قوی دارد، غلام حاضر به مشارکت برای ساخت خانه‌اش که ارزشمند است نمی‌شود چرایی این مساله ذهن مخاطب را درگیر می‌کند تا جایی که در نهایت با پاسخ دادن به آن به هدف پیرنگ اصلی می‌پیوندد و بیننده را غافل‌گیر می‌کند.
از نظرم دیالوگ‌پردازی یکی از حساس‌ترین بخش‌های سناریو نویسی است، زیرا سبب انتقال داده و نحوه پیش‌برد روایت می‌شود. باید بگویم نویسنده در این بخش با نوشتن دیالوگ‌های کوتاه موفق به انتقال پیام اصلی مضمون اثر و معرفی کاراکترها بدون بمب‌باران اطلاعاتی شده است، بعنوان مثال در سکانس ورودی از مکالمه رضا و علی کاملا متوجه نوع رابطه‌شان با غلام می‌شویم و یا در صحنه‌ای که علی و رعنا از مهمانی خارج شده‌اند از صحبت‌های علی متوجه اختلال روانی رعنا می‌شویم، به طور کلی باید گفت در این بخش بسیار دقیق و درست عمل کرده‌اند.

فیلم‌نامه پیرپسر با وجود ضعف‌های اندکی که دارد به دو دلیل توانسته پیروز باشد، اولی کاشت‌های خوب و دومی تعلیق‌های زیاد و پرکشش، از همان شروع فیلم با صحبت‌های دو برادر کاشت‌های دقیقی برای پایان‌بندی قرار داده می‌شود، رضا مدام از علی می‌پرسد اگر بخواهد کسی را بکشد چگونه این‌کار را خواهد کرد و نحوه مکالمه بین این دو به گونه‌ای است که اولین و پرکشش‌ترین تعلیق ایجاد می‌شود، کارگردان هوشمندانه ذهن مخاطب را به این سمت می‌برد که هر آن این احتمال است که رضا پدرش را بکشد. از کاشت‌های مهم دیگر، صحبت‌های غلام در دو صحنه متفاوت راجع به رضا است که می‌گوید شک دارد پسر واقعی‌اش باشد.
کاراکترهای پیرپسر بسیار زنده و ملموس‌‌اند، مشخص است که در طراحی آن‌ها جدا از دقت بسیار، مطالعه روان‌شناختی بالایی هم صورت گرفته است. رضا پسر کوچک خانواده باستانی شخصی است آسیب پذیر اما در ظاهر پرحرف و امیدوار به پدر، علی پسر بزرگ خانواده اما کاملا برعکس برادرش است، در پوششی آرام و فرهنگی دیده می‌شود ولی آسیب‌های شدیدی که از پدری نااهل خورده است واقعیت وجودی‌اش را بسیار متفاوت از ظاهرش ساخته، او در آرامش تمام در مقابل هرچه که آزارش دهد می‌ایستد، حرفش را می‌زند و در نهایت نیز برخلاف ادعایی که در سکانس ورودی می‌کند پدرش را می‌کشد. شجاعت او قبل از سکانس نهایی در دو صحنه دیگر نیز دیده می‌شود اولی در شهر کتاب که با برادر صاحب آن‌جا بحث می‌کند و دومی در شب مهمانی ای که با رعنا رفته است، در آن‌جا وقتی با منتقد سینما بی پرده حرف می‌زند، شجاعت کلامی او درنهایت آرامش نشان از خشمی نهفته در وجودش است، در مورد کاراکتر علی باید به این نکته اشاره کنم که هدف بر این بوده که شخصیتی چندلایه و پیچیده ساخته شود اما باوجود باورپذیر شدن آن به این هدف نرسیدند دلیل آن‌هم انفعالی است که پیش‌تر به آن اشاره کردم. غلام باستانی پررنگ‌ترین کاراکتر داستان و البته بهترین شخصیت به نسبت بقیه، نمادی است از دیکتاتور، او زخم می‌زند، می‌کشد و با خیال راحت در حالی که هیچ چیز جز نفع خودش و قدرت داشتن برایش مهم نیست زندگی را به کام بقیه تلخ می‌کند. و اما رعنا زنی که احتمالا دچار اختلال شخصیت مرزی( بوردرلاین) است، زیرا اولا تمایل بسیاری به دیده شدن دارد و دوم اینکه در صحنه‌ای می‌بینیم برای رهایی از فشار عصبی‌ای که متحمل می‌شود در حمام روی دستش با قیچی خط می‌اندازد، زخمی که روی بدنش می‌بینیم اولین زخمی نیست که ایجاد کرده، تمام این موارد و بلاتکلیفی مداوم او دلیلی است بر داشتن این بیماری.
بازیگران بسیار خوب عمل کرده‌اند، با نقش هم‌سو و یکی شده‌اند، لحن را شناخته و از آن بهره درست برده‌اند همگی خوب و باورپذیرند، حامد بهداد با بازی در مرز جنون و مظلومیت نوسانی ایجاد می‌کند که شخصیت را واقعی‌تر و تهدیدآمیز می‌کند، لیلا حاتمی همان تیپ همیشگی را دارد، ظاهر و صدایی آرام با لحنی آشنا که اگرچه تکراری بنظر می‌رسد ولی می‌توان گفت مناسب کاراکترش است، ولی نمی‌شود که به طور خاص به بازی بی‌نظیر حسن پورشیرازی اشاره نکرد، او در این فیلم قدرت بازی‌اش را طوری به تصویر می‌کشد که ما حسن پورشیرازی را بخاطر نمی‌آوریم بلکه فقط و فقط غلام باستانی را حس می‌کنیم قطعا او یکی از بی‌نظیرترین بازی‌هایش را به تصویر کشید و صد حیف که از او تقدیر خاص و ویژه نشد به بازی او در صحنه پایانی دقت کنید جایی که همانند جوکر با چاقو موهایش را از روی صورت کنار می‌زند یا صحنه‌ای که سرش بین دو شاخ در نوری از سیاهی و زرد قرار گرفته و شیطان را به تصویر می‌کشد و همین‌طور صحنه پایانی که تمام خشم، نفرت و حسرت‌هایش را با نشستن روی بالشت و صورت رضا به رخ می‌کشد، این‌ها جز حاصل یک عمر تجربه و علم نیست که باید قدر دانسته شود.
تیم گریم بسیار حرفه‌ای عمل کرده‌اند، از ظاهر غلام و غمخوار که معتادند گرفته تا آرایش ساده و شیک رعنا، همه و همه در خدمت پیرنگ اصلی‌اند.
موسیقی متن بسیار موفق عمل کرده، از سکوت‌های ممتد گرفته تا صدایی که تداعی کننده صدای درون سر است و همین‌طور آهنگ‌هایی که هم‌سو با افکار و درونیات شخصیت‌ها در لحظه‌ای خاص از فیلم شنیده می‌شوند، همه و همه به مخاطب کمک می‌کند تا برداشت‌های درستی از حقیقت ماجرا داشته باشد.
تدوین تا حد زیادی خوب است، درست است که صحنه‌های مازاد دیده می‌شود اما آن را مربوط به کارگردانی می‌بینم، به طور کل منسجم است و ریتم را در اکثر مواقع حفظ می‌کند، البته که در صحنه‌هایی دچار پایین آمدن سرعت فیلم می‌شود ولی می‌تواند آن را کنترل کند تا مخاطب را حفظ کند.

طراحی صحنه فیلم پیرپسر یکی از بهترین و پر المان‌ترین کارهایی بود که دیده‌ام. از همان ابتدا با خانه‌ای بهم ریخته و نامنظم روبرو می‌شویم، کثیفی خانه درواقع نمود ظاهری شخصیت غلام است و نشان می‌دهد ما با خانواده‌ای از هم پاشیده و تحت لوای صاحب‌خانه‌ای کثیف از نظر شخصیت مواجه‌ایم. استفاده از تابلوهای اساطیری بر در و دیوار خانه و مغازه غمخوار (دوست صمیمی غلام) تماما نشان از رفتارهایی است که از کاراکترها در طول داستان خواهیم دید و نویسنده سعی بر برداشت از آن‌ها داشته است نظیر تابلوی رستم و سهراب. به صحنه‌ای که غلام در بین دوستانش با شمشیر می‌رقصد دقت کنید، آن شمشیر در دستش نشان از قدرتی است که احساس می‌کند بازیافته و البته می‌خواهد توانایی جنسی‌اش را نیز به رخ بکشد. در سایر موارد از کوچه و خیابان گرفته تا هر نقطه‌ای با مکان‌هایی روبرو هستیم که تاریخ و موقعیت را به درستی معرفی می‌کند، آناهیتا تیموریان فراتر از حد انتظار کارش را درست و عالی انجام داده است‌.
طراحی لباس نیز علاوه بر این‌که موفق به معرفی طبقه و فرهنگ شخصیت‌ها می‌شود با بهره گیری از روان‌شناسی رنگ به انتقال پیام اثر کمک کرده است، علی در تمام طول فیلم لباس مشکی به تن دارد بجز یک یا دو صحنه کوتاه که لباس سرمه‌ای پوشیده است، مشکی نماد قدرت و استقامت می‌باشد، درواقع با انتخاب این پوشش برای علی می‌خواهند بگویند که در اصطلاح کت تن چه کسی است. در جای دیگر می‌توان به غلام اشاره کرد، در صحنه‌ای که رعنا برای اولین بار وارد خانه‌اش شده پیراهن آبی روشن به تن دارد این رنگ امید واهی یک پیرمرد را به رخ می‌کشد و یا در سکانس پایانی که پیراهنی سبز به تن دارد جاه طلبی، حسادت به علی و میل شدید و وسوسه بی مرز او نسبت به رعنا را یادآور می‌شود، در صحنه رقص با شمشیر پیراهن مشکی به تن دارد که می‌خواهد بگوید از درون احساس قدرت می‌کند. در رابطه با رضا جایی که تصمیم به بازخواست جدی از پدرش می‌گیرد برای اولین بار لباس مشکی به تن می‌کند که باز هم نشان از بازیابی قدرتی است که در مقابل پدر از دست داده بود، درواقع او از این‌جای ماجرا به بعد دیگر احساس ضعف ندارد. رعنا نیز در تمام صحنه‌های اصلی با لباس سیاه دیده می‌شود، چون او نیز متصور است می‌تواند هرکه را بخواهد به دست آورد و کارهایش را پیش برد. می‌توان گفت طراح لباس با استفاده حداکثری از این رنگ پیام‌های اصلی روایت را گوشزد می‌کند.
نورپردازی نیز مانند سایر عناصر بر انتقال مفاهیم، اثر دارد مثلا از نور خورشید برای نشان دادن گذر زمان بهره می‌گیرد و یا داخل خانه غلام اکثر مواقع کم نور است که با نور زرد ترکیب می‌شود، آن لامپ‌های کم سو می‌توانند نشان از کورسوی امید پسران خانواده در دل سردی و اضطراب بیرونی که در تاریکی خانه دیده می‌شود باشد، از تم رنگی سبز نیز بسیار استفاده می‌شود که نمود پر بودن حس حسادت غلام نسبت به پسرش است که بر سراسر فیلم سایه انداخته است. باید گفت در این بخش نیز دست به انتخاب‌های درستی زده اند.
اکتای براهنی نشان داد که خوش ایده و کاربلد است، زمزمه‌هایی شنیدم که از فیلم پیرپسر محصول کره جنوبی که توسط پارک چان_ووک ساخته شده است کپی کرده‌اند، باید بگویم ادعای بی منطقی بود. براهنی کارگردانی خوبی از خودش ارائه داده هرچند در مواردی مانند عدم حذف صحنه‌های مازاد یا چندمورد کاشت بی‌برداشت دچار اشتباه شده است، در صحنه‌های پایانی نام خسرو را می‌آورد که نمی‌دانیم کیست و معرفی نمی‌شود، توقع می‌رفت که این موارد را اصلاح کند یا با بازنگری بر متن فیلم‌نامه برکوتاه‌تر شدن اثر استمرار ورزد زیرا امکانش وجود داشت، اما باید گفت با تمام این موارد ما با یک فیلم خوب مواجه هستیم، انتخاب قاب‌هایی درست در میزانسنی عالی ما را وارد فضای خانه باستانی می‌کند طوری که متوجه گذر زمان نمی‌شویم. از بازیگران به درستی بهره گرفته، مثلا حامد بهداد تکه کلام‌های معروفش نظیر استفاده از کلمه شما را جز در موارد محدود استفاده نمی‌کند و لحنش خاص و منحصر به کاراکترش است. خالی از لطف است که نگوییم پیرپسر جنبه سینمایی کار را درست رعایت کرده،  مسائل صحنه به صحنه در قاب تصویر چیده می‌شوند و در نهایت با یک پایان بندی بسیار حرفه‌ای و نفس‌گیر حجت را تمام می‌کند.
خسته نباشید خدمت تمامی عوامل.‌‎

‎‌

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا