سرمقاله اختصاصی صبح شنبه از پرنیا فاطمی: سریال کنکل در قسمت اول درخشید

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، پرنیا فاطمی منتقد سینما طی یادداشتی اختصاصی نوشت: قسمت اول سریال کنکل را دیدم، راستش را بخواهید به دلم نشست، شروع خوبی داشت، کم پیش می آید سریال ها قسمت اول را درست به هدف بزنند و مخاطب را جذب کنند، اما اینبار هم شروعاش خوب بود هم پایان بندی آن، امیدوارم این سیکل درست را برای هر قسمت رعایت کند، که اگر موفق شود در زمره کارگردان های مورد علاقه ام قرار می گیرد، سریال قصه برای تعریف کردن دارد، سرگردان نیست، دقیقه به دقیقه مخاطب را با بدون آب بندی دنبال خود می کشاند، بازیگرانی کاربلد دارد که می داند از آنان چگونه بازی بیرون بکشد، باورپذیر نقش خود را ایفا می کنند، صرفا ادا کننده دیالوگ نیستند، و این شاهکار نقش آفرینی را در اوج درخشش مدیون صابر ابر می بینید، ضعف دارد؟ معلوم است که دارد، اما به چشم نمی آید، وگرنه مهدی پاکدل با تمام ظرفیت خود به میدان نیامده! هانیه توسلی بازگشته و این باعث خرسندی است، دلمان برایش تنگ شده بود، پدرام شریفی درجه یک ما هم هست، محمد صدیقی مهر را در یک سکانس می بینیم که مانند درخشش بر صحنه تئاتر دلگرم کننده است و نقش به قامتش خوش نشسته، انتخاب بازیگرانش را دوست داشتم، هوشمندانه برگزیده، حتی در بین بازیگران فرعی هم ضعف نمی بینید، اما در فیلمنامه می توانست بهتر عمل کند، هرچند همین حالا هم به نسبت رقبایش تراز اول را دارد، اما دیالوگ ها باید کمتر می شد، بمباران اطلاعاتی مخاطب با اسم های بسیار هوشمندانه نیست، بیننده از یک جایی به بعد اسامی را متوجه نمی شود، حس کنجکاوی اش اشباع می شود، اما دیالوگ های رفت و برگشتی پرکششی داشت، جذاب بود و تماشاگر را به گوش کردن سخنانشان ترغیب می کرد.
می توانست با کمی چکش کاری صحنه های مازاد را حذف کند، باید کمی ظرافت به خرج می داد تا شوخی های کاشته شده به موقع شکوفا بشوند، افسوس که بسیاری از آنها حیف شدند، طراحی صحنه خوب بود، با یک لوکیشن مناسب و پر جزئیات طرف بودیم، نقطه قوتش کلانتری بود و طراحی منحصر به فردش، و گل آخر را در سکانس نهایی به دروازه می زد و آن میز بیلیارد بود، حالا فضای سبز رنگ کارخانه را کنار میز بیلیارد بگذارید تا متوجه شوید که یک اشتراکی موجود است، خب می دانید بیلیارد مخصوصا در فیلم های نوار به عنوان مکان هایی برای معاملات مشکوک، قمار یا جرم نشان داده می شود، یعنی به نوعی نماد فساد اجتماعی یا انحرف شخصیت ها هستند، رقابت های زیرزمینی را به رخ می کشند و قدرت پنهان و فریب را تجلی می کنند، میز بیلیارد و رنگ سبز حاکم بر کارخانه کد نهایی را به ما می دهد، همین کافی است تا در کنار الباقی المان ها بدانیم اصلاح پالت های رنگی و نورپردازی حرفه ای است و روان شناسی رنگ دارد.
موسیقی متن مناسبی برگزیده، در کنار موسیقی تیتراژش به ما نشان می دهد فضا نه آنقدر جدی است نه آنقدر شوخی، تلفیقی از هر دو را به شکلی نامحسوس می بینیم، فیلمبرداری منحصر به فردی داشت، معرفی کاراکتر مهدی پاکدل با تصاویر هلی شات بسیار دقیق بود، می دانید یکی از معانی تصاویر هوایی بیانگر کنترل، قدرت و حس خداگونه است، وقتی روی یک کاراکتر با آن پایان بندی زوم می کند، یعنی به ما القا کرده مرکز قدرت همینجاست، نشان می دهد همه چیز در کنترل همین کاراکتر است و مرکز ثقل کارخانه اوست، پس این هوشمندی هم نقطه قوت دیگر فیلم بوده است.
رفتن به محتوا یا تحلیل بخش هایی از طراحی صحنه مثل کلانتری را می گذارم برای بعد، چراکه باید ببینیم آیا گذری بوده یا با مفهوم، گاهی اوقات ما از سر خوش فکری تا جایی پیش می رویم که شاید اوورتینکر به حساب بیاییم و سازنده اصلا به این موارد فکر نکرده باشد، باید دید هدف از رنگ کردن دیوارهای کلانتری، کشیدن کیسه روی پرچم، و بی نظمی اتاق یک امر ساده است یا پر مفهوم.
طراحی صدای خوبی داشت، تمیز بود و فضاسازی می کرد، تدوینش خوب بود، مخاطب را خسته نمی کرد، می دانست کات هایش را چه وقت بزند و چینش سکانس هایش چگونه باشد، جملگی درخشیدند و آفرین به این شروع پر افتخار.
توصیه می کنم آن را ببینید، امیدوارم قسمت های آتی را هم همینطور خوب پیش ببرند.