یادداشت لقمان مداین پژوهشگر و منتقد سینما به یاد فقیه نواندیش آیت الله منتظری(ره)

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، لقمان مداین نویسنده و پژوهشگر طی یادداشتی به یاد فقیه نواندیش آیت الله منتظری(ره) زوایای نگاه افراد در جایگاه حکمرانی و تاثیر آن بر زندگی مردم را مورد بررسی قرار داد و نوشت: اینجا به دیدن آیت الله منتظری رفته بودیم، من کم سن و سال بودم، رسیدیم و پیرمرد بدون ذره ای غرور ما را پذیرفت، جلوی درب خانه اش وزارت کیوسکی گذاشته بود و هرکسی را راه نمی داد، عزیزی که توانست و ما را به داخل برد محافظ سابق پسرش محمد بود، آنجا سعید را برای نخستین بار دیدم، بند دلش باز شد، در یک جمع ده نفره بنا کرد به تعریف خاطرات، می گفت سیصد و شصت و پنج روز تحت بازداشت وزارت بوده، مدعی بود در مقابل دوربین و در زوایای مختلف از او فیلمبرداری شده و مدتی بعد فیلمی مقابلش گذاشتند که تصویر او بر روی بدن مردی بوده که با زن شوهر دار رابطه نامشروع انجام داده، تهدیدش کرده بودند باید همکاری کنی وگرنه این را پخش می کنیم و می گوییم پسر منتظری با زن شوهردار بوده، قبول نکرده بود به پدرش خیانت کند.
بالاخره آزادش کردند و شنیدم اخیرا قبل از عید با خواهرش سعیده بازداشت شده، همان دختری که شب فوت پدر بر سر پیک های حاکمیتی از جمله دختر مرحوم هاشمی فریاد زد که ایستادید تا از دنیا برود بعد بیایید؟ و از خانه بیرونشان کرد. زبانش برنده چون زینب(س) و صبرش ستودنی.
منتظری آداب مملکت‌داری را می دانست، همان ابتدای انقلاب به رهبری وقت گفت بنا نیست دور کشور دیوار بکشیم اجازه دهید پیک های صلح طلب به کشورهای همسایه بفرستیم تا گمان نکنند انقلاب ما می خواهد فراگیر شود یا ما جنگ افروز هستیم و با پاسخی تند گفته شد که نخیر بنا داریم دیوار بکشیم! حالا هم برش های سانسور شده خشت خام در آمده که رسما جایی برای دفاع باقی نمی گذارد، جنگ عراق شد جنگ تمام عیاری که می شد نشود اما شد و پیک صلح طلبی که روز اول فرستاده نشد تبدیل گشت به جام زهری که باید نوشیده می شد.
گذشت تا اینکه ترامپ آمد، نامه نوشت و شینزو آبه، نخست‌وزیر ژاپن را به ایران فرستاد تا جدا از لحن نامه که نرم بود فرستاده اش نیز حاشیه نداشته باشد، با افتخار نامه او را زیر مقام ژاپنی قرار دادند و خندیدند که با شیطان دست نمی دهیم و نانه ترامپ را زیر نشیمن‌گاه فرستاده اش گذاشتیم تا برود پی کارش! نه جنگ می شود نه مذاکره، گذشت، یکایک رجالی که عمری تلاش کرده بودند آنها را مویز کنند، حذف شدند، محور مقاومتی که هیبت ایران بود فرو پاشید، خسارتی جبران ناپذیر به آنچه که تمام حیثیت نظام بود، فلسطینی که پیشمرگ ما شد و شرمندگی اش بر پیشانی ملت نقش بسته و تک تک بازوانی که تضمین حضوری گرفته بودند با قول شرافت! که اگر طرف مقابل ورود کند ما نیز ورود کرده و از شما دفاع می‌کنیم اما به وقت عمل میدان را خالی کردند و گذاشتند دست هایشان قطع شوند، پرنده هایی که حضرات لاف در غریبی می زدند و می گفتند تا شعاع 5000 کیلومتری نمی توانند نزدیک مرزهای ما شوند و در کمال حیرت تا کف پایتخت آمدند و حساس ترین مراکز را تلنگری زدند و بی حاشیه رفتند تا بگویند آنچه در رادار می دیدید خواست ما بود و وقتی هم که ندیدید اراده ما، افسوس که باز هم ترجیح می دهند حاشا کنند و رازی که دشمن می داند را از مردم پنهان سازند.
بگذریم سخنم چیز دیگری است، روزی که با نرمی و فرستاده ای بی حاشیه جلو آمد از سر لجاجت او را پس زدند، حالا که با تندی آمده و گستاخی، لحنی تحقیر آمیز، با فرستاده ای مثل امارات که اختلاف قدیمی میانمان هست، شعار نه جنگ‌ می شود و نه مذاکره، تبدیل شد به مذاکره غیر مستقیم و سخن کودکانه ای که بعید است جنگ بشود اما اگر بشود اتم می سازیم!
می‌گویند بنا شده مذاکره مستقیم کنند، مثل زمان برجام اصلا چرا راه دور می روید مثل وقتی که آنها یا کشتی باری و هویتی مستعار به مرزهای جنوبی ما آمدند و با پیک دولت قبلی گفتگو کردند، می گویند با سرمایه گذاری آمریکایی ها موافقت شده بیچاره روحانی که سر مک دونالد و کی اف سی پیرش کردند، می گویند با حضور نماینده امریکا در ایران هم مشکلی ندارند، عامیانه اش یعنی نامه ای که زیر فرستاده ترامپ کردید را نویسنده اش بیرون کشید و در صورتتان کوبید و با تحکم پای میز نشاندتان.
این خاصیت جهالت است که همیشه راه کم هزینه را پس می زند و زمانی که کارد به استخوان رسید و آبرویی نماند تن به خفت می دهد و جام زهر می نوشد.
خوند رجالی که رفتند و جوانانی که داغشان بر دل رفقا و خانواده‌شان نشست و محوری که ویران شد، بر گردن کسانی است که دوست نداشتند روحانی فاتح میدان باشد و امروز می فهمیم که او چقدر جلوتر از حضرات بود و خطر را می فهمید، الحق که ریش سفید امنیت ملی بود.
هنوز دنبال یک سر نخ می گردم که روس ها در ازای چه چیزی اجازه توافق به ما می دهند؟ یادمان نرفته نیم قرن است هر جنایتی می کنند تا ایران به امریکا نزدیک نشود، اگر آنها تطمیع نشوند هیچ رابطه ای شکل نمی گیرد.
اسیر یک پارادوکس عجیبم، خوشحالم که سوژه عکاسی نوجوانی ام نیست تا این روزها را ببیند، تو گویی مگر قبلا ندیده! و ناراحتم که نیست تا ما او را ببینیم، به قول جلال، پیرمرد چشم ما بود.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا