نقد جعفر گودرزی: فیلم رکسانا قمار بی برگشت در میز سرنوشت

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، جعفر گودرزی رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران نوشت:
پرویز شهبازی، فیلمسازی حرفه ای و خوش ذوقی است که با آثاری همچون نفس عمیق و دربند توانایی خود را در پرداخت شخصیتهای سرگردان و موقعیتهای بحرانی ثابت کرده، در رکسانا بار دیگر به سراغ جوانانی میرود که در گرداب انتخابهای غلط، فقر، نابرابری و روابط پیچیده اسیر شدهاند. فیلم، مانند دیگر آثار او، به سبک واقعگرای اجتماعی نزدیک است، اما در لحظاتی دچار لغزشهایی میشود که از انسجام روایی آن میکاهد.
فیلم در همان سکانس افتتاحیه، با تصویری از جوانی بیهوش بر ساحل و سگهایی که پیرامونش پرسه میزنند، نوید جهانی بیرحم، گسسته و سرشار از طردشدگی را میدهد. فِرِد، قهرمان داستان، میان نقشهای متناقضی که زندگی بر او تحمیل کرده (پسر، برادر، دوست، عاشق، قمارباز، فراری) در نوسان است. او واکنش نشان میدهد، اما هیچگاه تصمیمی نمیگیرد. این سرگردانی، نه از سر عصیان، بلکه ناشی از شرایطی است که او را در بر گرفته—شرایطی که امکان کنش را از او سلب کرده است. رکسانا نیز، همچون بسیاری از زنان در سینمای اجتماعی ایران، در چرخهای از فریب و خشونت گرفتار است. اما فیلم، بهجای پرداختن به او بهعنوان شخصیتی زنده و پویا، او را به کاراکتری منفعل در برابر سرنوشت تقلیل میدهد.
رکسانا بیش از آنکه یک روایت فردی باشد، تصویری از بحرانی اجتماعی است. خانهای که مادر خانواده در آن احساس ناامنی میکند، حضور پلیس ناکارآمد، بازارهای زیرزمینی قمار، سوءاستفاده از جوانان، نبود امنیت اقتصادی، و در نهایت، تندادن به خشونت برای بقا—همگی مؤلفههایی هستند که شخصیتها را در چرخهای از سقوط گرفتار میکنند.
اما مشکل اینجاست که فیلم، با وجود ترسیم این چرخه، مسیری برای مواجهه با آن ارائه نمیدهد. شخصیتها در برابر وقایع تنها واکنش نشان میدهند، بیآنکه عاملیت داشته باشند. حتی وقتی فِرِد، که قرار است قهرمان داستان باشد، در لحظهی حساس فیلم باید تصمیمی بگیرد، او تنها نظارهگر باقی میماند.
شهبازی همچنان به استفاده از دوربین روی دست، کاتهای سریع، و فضاسازی مینیمالیستی وفادار است. انتخاب لوکیشنهای واقعی، نورپردازی سرد و بیروح، و قابهایی که بهوضوح از سینمای نئورئالیستی وام گرفته شدهاند، در القای حس آشفتگی و ناامنی موفقاند. سکانسهایی مانند قمار در باشگاه زیرزمینی، فرار از دست پلیس، و مواجهه با طلبکار، از نظر اجرا تنش را منتقل میکنند.
بااینحال، فیلم گاهی در دام زیادهگویی گرفتار میشود. خردهروایتهایی چون مزون و نذری، یا برخی دیالوگهای تکراری درباره بدهی، تأثیر چندانی در پیشبرد داستان ندارند و ضرباهنگ اثر را کند میکنند. همچنین، برخی شخصیتها، مانند منصور، در نیمهی دوم فیلم تقریباً محو میشوند، و برخی چرخشهای داستانی، همچون سرنوشت رکسانا، بیش از آنکه حاصل روندی روانشناختی باشند، ناگهانی رخ میدهند.
یکی از اساسیترین ضعفهای فیلم، عدم مواجههی فِرِد با طلبکاری است که رکسانا را به نابودی کشانده. فیلم لحظات زیادی را به نمایش سرگشتگی او اختصاص میدهد،از تلاش برای بازپسگیری هارد تا ورود به دنیای قمار،اما هرگز او را در مسیر یک کنش قاطعانه قرار نمیدهد.
درامهای اجتماعی که به سقوط و فروپاشی میپردازند، معمولاً شخصیتهایی دارند که یا قربانی میشوند، یا برای ایستادگی تلاش میکنند، هرچند شکست بخورند. اما در رکسانا، فرد نه قربانی محض است، نه انتقامجویی که برای کسی که دوستش دارد اقدامی کند. این بیعملی، تنش فیلم را از بین میبرد و پایان را نه بهعنوان یک ضربهی احساسی، بلکه صرفاً نوعی تسلیم ناگزیر جلوه میدهد.
ترس میتواند عاملی برای این انفعال باشد، اما فیلم نشانههای کافی از این ضعف شخصیتی ارائه نمیدهد. مشکل اینجاست که فرد در بسیاری از صحنهها جسارت و بیپروایی لازم را دارد.او از پلیس فرار میکند، قمار میکند، و با خانوادهاش تقابل دارد،اما در مهمترین لحظهای که باید برای کسی که دوستش دارد اقدامی کند، دست روی دست میگذارد. این تناقض، شخصیت او را بیانسجام میکند.
پایان فیلم، با تصویری از فرد که دریا را بهعنوان آخرین پناهگاه خود انتخاب میکند، در امتداد مضامین فیلمهای قبلی شهبازی است. اگر در نفس عمیق شخصیتها در ترافیک گیر میافتادند و در عیار ۱۴ راهی برای بازگشت به خانه نبود، در رکسانا نیز راه فراری وجود ندارد. تفاوت اینجاست که اینبار، شخصیت اصلی نه برای گریز، بلکه برای تسلیم شدن قدم برمیدارد.
نمایش زخمهای شلاق بر بدن او در انتهای فیلم، استعارهای از تنبیه اجتماعی است که فِرِد متحمل میشود. اما آیا این تنبیه، بازخریدی برای گناهان اوست، یا تنها نتیجهی زنجیرهای از انتخابهای ناگزیر؟ فیلم پاسخی برای این پرسش ندارد.
رکسانا از حیث مضمون، تصویری از سقوط اجتنابناپذیر نسل امروز ارائه میدهد، اما وقتی قهرمانش حتی شجاعت یک تصمیم را ندارد، این سقوط به جای آنکه تکاندهنده باشد، صرفاً بیاثر به نظر میرسد.