نقد جعفر گودرزی بر فیلم آبستن/ فرار از گذشته، گریز از حقیقت

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، جعفر گودرزی رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران نوشت:

فیلم «آبستن» در دل یک موقعیت پرتنش شکل می‌گیرد؛ خانه‌ای بسته، شخصیت‌هایی با رازهای پنهان، و بحرانی که به‌طور پیوسته گسترش می‌یابد. در لایه‌های زیرین، فیلم تنها درباره‌ی مهاجرت و فرار نیست، بلکه به خیانت، فریب، گذشته‌ای که بازنمی‌گردد و سرنوشت‌هایی که در تاریکی رقم می‌خورند، می‌پردازد. اینجا، فرار تنها جابه‌جایی جغرافیایی نیست، بلکه گریز از حقیقت، اخلاق، و حتی خودِ شخصیت‌هاست.

«آبستن» بودن نه‌فقط به‌عنوان یک وضعیت جسمانی، بلکه استعاره‌ای از بار سنگین گذشته، پنهان‌کاری‌ها و انتخاب‌های نادرست است. در فیلم، هیچ‌کس از بار خود رهایی ندارد، حتی اگر تلاش کند از مرزها عبور کند. این باری است که در دل بحران، در دل خانه، و در دل شخصیت‌ها باقی می‌ماند.

فیلم از مؤلفه‌های نئونوآر بهره می‌برد: فضایی تیره و پر از بی‌اعتمادی، شخصیت‌هایی که در مرز اخلاق و جنایت زندگی می‌کنند، یک مرد شکست‌خورده (افشین) که گذشته‌اش را پشت سر نگذاشته، زنی که رازی در دل دارد (سحر)، و بحرانی که همه را به نقطه‌ی بی‌بازگشت می‌کشاند. اما «آبستن» فراتر از یک روایت نئونوآری صرف، به درامی روان‌شناختی و اجتماعی نزدیک می‌شود؛ جایی که قانون رنگ باخته و هر انتخاب، بهایی سنگین دارد. نئونوآر تنها یک استایل بصری و روایی نیست؛ بلکه از دل جامعه‌ای سرخورده بیرون می‌آید که قانون در آن خاکستری شده و هیچ قهرمانی برای نجات وجود ندارد.

داستان در یک لوکیشن محدود روایت می‌شود: خانه‌ افشین، که خود استعاره‌ای از بن‌بست اخلاقی شخصیت‌هاست. فیلم به‌درستی از این فضا بهره می‌برد و تعلیق را از طریق بازی با میزانسن، قاب‌بندی‌های بسته و پلان-سکانس‌ها به اوج می‌رساند. این نوع روایت، تئاتری و پرتنش است؛ چرا که فضای محدود، خفقان موقعیت را تشدید می‌کند و مخاطب را در جهان تاریک فیلم گرفتار نگه می‌دارد.اما یکی از نقاط بحث‌برانگیز فیلم، نریشن و نجوای مرد است. درحالی‌که این نریشن می‌توانست به داستان بُعدی شاعرانه و ذهنی ببخشد، گاه از روایت تصویری فیلم فاصله می‌گیرد و بیشتر از آن‌که عمق ببخشد، تأثیرگذاری فیلم را مخدوش می‌کند. اگر فیلم تنها بر تعلیق موقعیت و درگیری‌های درونی شخصیت‌ها تمرکز می‌کرد، شاید انسجام بیشتری پیدا می‌کرد.

فیلم به گره‌گشایی‌ای می‌رسد که در نگاه اول شوک‌آور است، اما در ساختار کلی چندان غیرمنتظره نیست. زنی که ناگهان عامل اجرای عدالت می‌شود و همسرش را می‌کشد، مسیری است که پیش‌تر بارها در سینما پیموده شده است. درحالی‌که فیلم می‌توانست بر ابهام و سرنوشت حل‌نشده تأکید کند—جایی که شخصیت‌ها همچنان در بند انتخاب‌های خود گرفتار بمانند—انتخاب یک پایان قطعی، تأثیرگذاری آن را محدود می‌کند. در این میان، حضور بهمن، که به‌عنوان عامل نهایی در شکل‌گیری سرنوشت شخصیت‌ها نقش دارد، نقطه‌ی عطفی است که روند داستان را به سمت یک تصمیم قاطع و در عین حال تلخ سوق می‌دهد.

اما در این میان، یک نکته‌ مغفول‌مانده در روایت، دخترک کم‌سن‌وسال افشین و مهری است. حضور او در فیلم از دو جهت قابل بررسی است: آیا صرفاً عنصری برای نمایش وجه پدرانه‌ی افشین و برانگیختن حس ترحم است، یا باید در بطن قصه نقشی کلیدی داشته باشد؟ اگر فیلم در اوج درگیری، شلیک و فریاد، این کودک را به فراموشی سپرده، این سوال مطرح می‌شود که جایگاه او در این بحران چیست؟ آیا هنوز روی تخت خوابیده است؟ یا در جشن تولدی که در ابتدای فیلم برایش گرفته بودند، به رویاها سفر کرده و از این کابوس حذف شده است؟

در سینمایی که بر تعلیق، فضا و روان‌شناسی شخصیت‌ها تکیه دارد، چنین شکافی می‌تواند تأثیر نهایی فیلم را کاهش دهد. در نهایت، اگر «آبستن» استعاره‌ای از بار سنگین گذشته و گریز از حقیقت است، این دخترک شاید نماینده‌ی آینده‌ای باشد که دیگر هرگز محقق نمی‌شود.

«آبستن» فیلمی است که فرار را نه‌فقط در بُعد فیزیکی، بلکه به‌عنوان یک درگیری ذهنی و اخلاقی مطرح می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند از گذشته‌ خود بگریزد، حتی اگر مرزها را پشت سر بگذارد. این همان حقیقت تلخی است که فیلم در تاریکی دنیای خود بازتاب می‌دهد.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا