نقد فیلم زودپز/ سطح هشیاری جامعه را درنظر بگیرید، مخاطب باهوش است!

به گزارش سینمادرام، صاحبه پویان مهر منتقد سینما در نقدی اختصاصی بر فیلم سینمایی زودپز با بر شمردن نقاط ضعف و قوت اثر دغدغه مندانه نوشت:
محتوای بخشی از فیلم زودپز مرا بر آن داشت تا یاد و تقدیری کنم از عزیزان کادر درمان که برای نجات مردم در تمامی دورانها جان خود را از دست دادهاند، خصوصا بانوی زیبارو و زیبا سیرت گیلان زمین، نرجس خانعلیزاده که اولین پرستار شهید در زمان شیوع کرونا بودند، امیدوارم خانواده محترم ایشان مراتب همدردی ما را بپذیرند، نظر به اینکه کادر محترم درمان همواره در تمام دورانهای سخت، از جنگ تحمیلی گرفته تا تجربه پاندمی کرونا، پیشقدم بودهاند و خالصانه جان بر کف گرفتهاند، معتقدم هرگز ستایشی درخور شان و منزلت این عزیزان خصوصا پرستاران کشورمان صورت نگرفته است، گذشتهها که گذشت ولی کاش با درنظر گرفتن شیفتهای طولانی و سختی کار پرستاران در حال حاضر، مزایا و حقوق درخور شان و منزلتشان نیز در قوانین تصویب شود تا این عزیزان حداقل دغدغه مالی نداشته باشند.
محتوای اثر را با وجود تمام نقدهای تندی که بر آن میشود پسندیدم زیرا حقیقت زندگی را به تصویر میکشد و موفق شده نشان دهد زمانی که سیاستمداران تصمیم به ریختن بمب بر سر مردم میگیرند روال زندگی مردم تغییری نمیکند، چرا که همچنان مجبورند برای نان تلاش کنند، فقط شرایط برایشان سختتر و تلختر میشود و هنر کار آنجاست که این پیام در سایه است و طنز بر بستری دیگر سوار است.
فیلم اثری کمدی است به کارگردانی رامبد جوان که با قلم مهدی نادری و ابوالفضل کاهانی به سرپرستی محسن تنابنده نگاشته شده، ایدهپرداز هدف سختی داشته، تلاش کرده در بستر طنز سایه جنگ را بر سر حقیقت زندگی مردم نشان دهد.
منصفانه نگاه کنیم از این نظر موفق است زیرا توانسته از دل موشک باران از مخاطب خنده بگیرد و ترس کشته شدن در هنگام وضعیت قرمز را در پشت چاشنی کمدی پنهان کند، البته که نتوانسته تمام مخاطبان را راضی نگه دارد اما میتوان گفت نقاط قوت آن بر ضعفهایش میچربد.
فیلمنامه ساختار سه پردهای دارد، پیرنگ اصلی هدفی است که قهرمان اثر به دنبال آن است یعنی شهید جلوه دادن پدرزنش، پیرنگ خوبی است و کشش دارد اما مساله این است که توجه بسیار بر بخش اصلی ماجرا سبب شده تا خرده پیرنگ ها قوی نباشند این در صورتی است که پتانسیل بالایی برای استفاده داشتند و نیاز فیلم به برخی صحنههای قابل حذف در پیرنگ اصلی را برطرف میکرد و بر طنز ماجرا میافزود، نمونه آن ماجرای عشق حاجآقا و خواهر مددی.
سکانس شروع فیلم برای یک اثر کمدی مناسب است، زیرا هم دو کاراکتر اصلی را معرفی میکند هم خیلی سریع فضا و دوره زمانی را به مخاطب میشناساند.
قهرمان سیروس است، کسی که با چالشها مواجه میشود و سعی بر رفع آنها دارد، نمیتوان گفت قوی طراحی شده زیرا به طور مداوم یک مکمل که همان شاهین است همراه خود دارد اما قابل قبول میباشد و نباید گفت ضعیف است چون به قدری که بیننده را با خود همراه کند قدرت و کشش دارد.
ضدقهرمان نمیتواند کاراکتر گلاره عباسی باشد، زیرا دلیل ناکامیهای پروتاگونیسم کاملا معنوی است و ارتباطی به مداخله شخصی به طور مستقیم ندارد، درست است در مواردی سد مسیر میشود اما دلیل اصلی به بار ننشستن تلاشهای سیروس و شاهین این است که کاراکتر قدرت، در دنیا زندگی ناسالم و آلوده به گناهی را از سر گذرانده، برای مثال رباخواری و احتکار داشته و مرگ او هم کاملا تصادفی بوده، درواقع نویسنده با استفاده از حقایقی خارج از بعد ماده در اثر تلاش کرده که بگوید شهادت جایگاه ویژهای است که هرکسی شایستگی آن را ندارد، با توجه به اینکه جذابیت کافی برای پیشبرد پیرنگ اصلی را دارد باید بگویم که قوی و قابل تحسین است.
عطف اول تقریبا بیست دقیقه بعد از شروع فیلم رقم میخورد که زمان مناسبی است، بعد از ترکیدن زودپز چالش وارد ماجرا می شود، قوی است و میتواند مخاطب را مشتاق به دیدن ادامه ماجرا کند.
اوج زمانی است که در خانه قدرت از پشت بیسیم اعلام میکنند باید سیروس و شاهین را دستگیر کنید، زیرا در این زمان است که واقعیت ماجرا برای کاراکترها هم روشن می شود، میتوانست زودتر رقم بخورد تا جذابیت کار را بالا ببرد.
عطف دوم در دادگاه اتفاق میافتد، جایی که فیلم دوربین پخش میشود، در این لحظه غافلگیری خوبی برای مخاطب رقم میخورد، زیرا طبق کاشتهای اولیه در فیلم توقع میرود که تصویر ضبط شده در زمان تصویربرداری صدا و سیما دیده شود اما تیر خلاص زمانی زده میشود که در ادامه فیلمی پخش میشود که دوربین از صحبت دو نفره شاهین و سیروس ضبط کرده، درست است این انتخاب در به تعادل رساندن ماجرا خوب بود اما با توجه به زمان رخ دادن آن طبق اصول یک ساختار سه پردهای ضعیف جلوه کرد و دیدن آن به عنوان عطف دوم را سخت کرد.
پایانبندی کار موفق نبود، اینطور بنظر رسید که میخواهند فضا را برای ساخت زودپز 2 باز بگذارند اما چون از نظر زمان بندی نیز بسیار به عطف دوم نزدیک است ضعیف شد و انگار فیلم را شبیه به یک قسمت از سریالی ناتمام رها کرد، خلاصه بگویم نمیشود گفت شاهد فیلمی با پایان باز بودیم، بلکه حالتی شبیه به سرهم بندی شدن بود.
از نظرم عنصر ارتباطی میتواند زودپز باشد، هرچند به مورد دیگری نیز میتوان اشاره کرد اما این شی ارتباط دقیقتری بین کاراکترها و مسائل ایجاد کرده است که بسیار قوی است.
شخصیتپردازی در رابطه با نقشهای اصلی تا حد زیادی درست است، درست و به موقع به مخاطب معرفی میشوند، هرکدام در جایگاه خودشان و با توجه به میزان و درجه اهمیت حضورشان در ماجرا به پیشبرد پیرنگ کمک میکنند و در نهایت نیز تلاش شده سرانجام هریک مشخص شود، اما با توجه به نکتهای که در رابطه با پایانبندی مطرح کردم در بخش نهایی و به نتیجه رساندن سرانجام کاراکترها موفق نشدند، درواقع باید گفت اگر بخواهیم شخصیتپردازی نقشهای اصلی را به دو بخش تقسیم کنیم درطول روایت بسیار خوب ولی در انتها ضعیف عمل شده است، از طرفی عدم توجه کامل بر روایتهای پیرامون قصه سبب شده تا شخصیتهای فرعی همانند دامادی که ماشینش را دزدیدند از یک جایی به بعد به سختی در ماجرا جا داده شوند، برای اثبات حرفم متصور شوید اگر بعد از صحنه زد و خرد با سیروس و شاهین داماد حذف میشد چه اتفاقی میافتاد؟ طبیعتا بود و نبودش هیچ تفاوتی نداشت و خب درست این است که ما دلیلی موجه برای حضور کاراکترها داشته باشیم و هر اتفاقی که میافتد در جهت پیشبرد پیرنگ اصلی باشد نه صرفا افزودن زمان کاذب به فیلم و یا اضافه کردن نقش یک کاراکتر برای حضور بیشتر در فیلم.
فیلمنامه کاشتهای دقیقی دارد، هیچ اتفاقی به یکباره رقم نمیخورد مگر اینکه از قبل برای آن زمینه چینی شده باشد که از این حیث موفق است.
دیالوگپردازی کار را میپسندم، در عین حال که کوتاهاند داده کافی را به مخاطب میدهند و با بمبباران اطلاعاتی مواجه نمیکنند، این نکته قابل تحسین است اما لازم بود بر بعد طنز آن افزوده شود به این معنی که دیالوگ ها خاص زبان بازیگران مشخص نباشند و آن قدر قوی طراحی بشوند تا اگر هر بازیگر متوسطی هم آنها را اجرا کرد موفق به گرفتن خنده از مخاطب بشود.
ریتم اثر بعد از میانه به دلیل عدم حذف صحنههای مازاد کند شده و دلیل درآمدن صدای درصد قابل توجهی از مخاطبان شده است، پیشتر به آن پرداختم که اگر بر روایات پیرامون اثر توجه میشد این اتفاق رقم نمیخورد.
یکی از دلایلی که باعث میشود مخاطب موارد منفی که سبب کند شدن ریتم اثر میشود را تحمل کند تعلیقهای خوب است، به این صورت که انتظاری را در بیننده ایجاد میکند و عکس آن را با زبان طنز به نتیجه میرساند، نظیر زمانی که تصور شد بمب شیمیایی زدهاند، و یا مدام جنازهای را میبینیم که به این سو و آن سو کشیده میشود اما شیوه روایت طوری است که با خود فکر نمیکنید چرا آسیب نمیبیند، بدنش خشک نمیشود و یا بو نمیگیرد، شاید الان که بازگو کردم از نظرتان ایراد محسوب شود اما در دنیای سینما شما این اجازه و امکان را دارید که حقایق را آنطور که به قصه کمک میکند بنویسید، بهتر بگویم حقیقت آن چیزی است که نویسنده مینویسد حالا هنر پرداخت است که بتواند مقصود را باورپذیر کند یا نه.
نوشتن در رابطه با بازی بازیگران در این فیلم بخش سخت ماجراست اما لازم است که بگویم آبروی کار را خریدند، پرواضح است که بار اصلی اثر بر دوش محسن تنابنده و نوید محمدزاده است، تجربه و قدرت بازیگری هردونفرشان کمک کرد تا با زبان بدن خوب و پیدا کردن لحن درست برای بیان دیالوگها که مشخصا خاص خودشان است، بر طنز ماجرا بیفزاید، رک بگویم شاید اگر قرار بود کسی جز آنها به نقش آفرینی بپردازد پروژه با شکست مواجه میشد، هرچند که از پیشکسوتان عرصه هنر انتظار میرود تا هنرمندان با استعداد را بشناسند و به کارگیرند، قطعا محسن تنابندههای بسیاری پشت درهای بسته ماندهاند، در رابطه با سایر بازیگران نیز باید گفت همگی نقشآفرینی خوبی داشتند و کاراکترهایشان را باورپذیر کردهاند.
گریم کار خود را درست انجام داده، درست است که نیاز به تغییر خاصی در چهرهها نبود اما در حد نیاز کار خود را تمام و کمال انجام دادهاند، از طرف دیگر قرارگیری این تیم در کنار گروه طراحی لباس که توانستهاند لباسها را متناسب با زمان مدنظر در فیلم انتخاب کنند و معرف همان دوره باشند باورپذیری اثر را بالا برده است.
تیم طراحی صحنه نیز حق مطلب را ادا کرده است، شرایط کوچه و خیابان، مدل ماشینها و حتی چینش خانه، مناسب همان برهه از زمان است که کشور دچار جنگ بود، درواقع فضاسازی خوب سبب شد تا مخاطب بتواند با جو حاکم همذاتپنداری کند.
موسیقی متن کمک شایانی به پیشبرد پیرنگ کرده است، هر زمانی که اتفاقی در حال رخ دادن است موسیقی همگام با ریتم درست، یا به درک بهتر آن صحنه و یا به طنز ماجرا افزوده است، بنابراین باید گفت که این بخش کار از نقاط قوت اثر است.
بخش جلوههای ویژه نسبت به دورهای از زمان که در آن قرار داریم ضعیف عمل کرده است، خصوصا صحنه انفجار موشک در کارگاه، علت این مساله اگر مربوط به کمبود امکانات نباشد یک ایراد جدی بر سینمای ما میباشد، زیرا معتقدم پتانسیلهای خوبی در این حرفه وجود دارد که به دلیل فقر امکانات و عدم حمایت درست از جلوه هنر واقعی خود محروم ماندهاند.
تدوین فیلم نمره بالایی نمیگیرد، عدم تاکید بر حذف سکانسهای مازاد برای جلوگیری از سرعت سینوسی در اثر جز ضعفهای مشهود این بخش از کار بود البته که اگر اجبار کارگردان دخیل باشد بحث متفاوت میشود.
به طور کلی و با توجه به مواردی که ذکر شد نمیتوان گفت رامبد جوان کارگردانی خوبی نکرده است، بلکه مشخص است تلاش زیادی برای ساخت اثری خوش ریتم داشته، این را از نحوه بازی گرفتن از بازیگران و انتخاب موسیقی متن میتوان فهمید اما باید در متن نهایی فیلمنامه بازنگری جدی میکرد تا با حذف صحنههای مازاد و برخی دیالوگهای اضافی با بار طنز ضعیف که سبب بهم ریختن ریتم و کند شدن آن بعد از میانه شد بر کیفیت اثر میافزود، سبک کارگردانی محسن تنابنده در فیلم که خاص خودش است مشهود است البته این مساله ایراد محسوب نمیشود.
نقاط ضعف و قدرت اثر را شمردیم چه بسا که نکات مثبت بسیار بیشتر بودند اما چرا همنشینی آنها در کنار یکدیگر نتوانسته اکثریت را راضی کند سوالی است که میتواند جوابهای بسیاری داشته باشد، ولی بهترین جواب آن این است که با توجه به کوچک شدن دنیا توسط اینترنت و در دسترس قرار گرفتن فیلمهای مطرح هالیوود در هر ژانری در اختیار عموم مردم، باید توجه داشت که مخاطب باهوش شده و کیفیت را با فیلمهای برتر قیاس میکند، مشخصا امکانات و سانسور سد مسیر سینمای ما میباشد اما باید برای بالا بردن سطح کیفیت آثار تلاش کرد، طبیعی است مردم از کسانی که سالهاست در عرصه هنر فعالیت میکنند توقع دارند تا سطح هشیاری جامعه را درنظر بگیرند، مردم ما لایق دیدن کیفیت بالاتری از سینما هستند، خصوصا که شنیدهها حاکی از آن است که بودجه خوبی برای این اثر پرداخت شده که اگر این مبلغ صحت داشته باشد توقع من به شخص بسیار بالاتر میرود اما خالی از لطف است اگر قدردان سازندگان اثر نباشیم زیرا توانستهاند چراغ سینما را روشن نگه دارند، آن هم سینمایی که سخت زیر فشار و ذرهبین است.