جعفر گودرزی در واکنش به اقدام برای خودکشی در متروی هفت تیر: تغییر، زمانی رخ می‌دهد که تمام درها بسته می‌شوند!

به گزارش آژانس خبری سینمادرام، جعفر گودرزی رئیس انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران در واکنش به اقدام برای خودکشی یک جوان در مترو که با تلاش مردم رفع شد به اختصاص نوشت:

جوانی که در آغوش ریل‌های مترو نشسته ، شاید در دل خود فریاد می‌زند که زندگی‌اش بی‌معنی‌تر از عبور قطار است. گویی در آن لحظه‌، فراموش کرده که قطارها می‌روند، ایستگاه‌ها می‌آیند، اما هیچ‌چیز در این دنیا برای همیشه نمی‌ماند. زندگی، حتی در اعماق تاریکی‌ها، فرصتی است برای بازگشت از لبه‌ تهی و پشت پا زدن به آنچه که دیگر متعلق به ما نیست. اما او نمی‌دانست که هر قطاری که می‌گذرد، فرصتی برای ساختن ایستگاه‌های جدید است، ایستگاه‌هایی که در دل همان بی‌راهه‌ها ساخته می‌شوند.

او گمان می‌کرد که ریل‌های آرزوهایش هیچ‌گاه به هم نمی‌رسند و مسیری که در دل دارد، هیچ‌گاه به مقصد نخواهد رسید. اما حقیقت این است که ریل‌ها تنها زمانی به هم می‌رسند که هیچ راهی برای عبور نباشد، درست زمانی که در دل درد و تردید، به بن‌بست می‌رسیم و گمان می‌کنیم که زندگی دیگر هیچ مقصدی ندارد. اما در همان لحظه، واقعیت به شکلی تلخ خود را نشان می‌دهد: ریل‌ها هیچ‌گاه تنها در دنیای ما به هم نمی‌رسند، بلکه در دنیای بی‌رحم، در زمانی که دیگر چیزی از خود نداریم، به هم می‌رسند.

قطارها از روی هیچ‌چیز عبور نمی‌کنند جز لحظه‌های از دست رفته. و ما در هر عبور، در هر ایستگاه، در هر توقف، چیزی از خود می‌گذریم؛ همانطور که زمان از دست می‌رود، ما نیز چیزی از دست می‌دهیم ‌و سوالی باقی می‌ماند: آیا به خود اجازه خواهیم داد تا از این سردرگمی بیرون بیاییم؟ آیا باز هم خواهیم ماند در ایستگاه‌های بی‌پایان، در میان ریل‌هایی که به هیچ‌جا نمی‌روند؟

درست است که زندگی در این روزگار، در این جهان بی‌رحم، سخت است ‌و معیشت خفه کننده و نفس کشیدن در هزارتوی مشکلات، هر روز یک امتحان بی‌پایان و شبیه راه رفتن در تونلی بی انتهاست،جایی که نه نوری پیداست،نه روزنه ای برای رهایی،اما در این راه، نمی‌توان تنها نشست و به قطاری که در افق می‌رود نگاه کرد. این اشتباه است که فکر کنیم تنها در تاریکی‌ها و در دنیای بسته‌ای که خود ساخته‌ایم، رهایی وجود دارد. حقیقت تلخ این است که تغییر، زمانی رخ می‌دهد که تمام درها بسته می‌شوند و هیچ راهی برای فرار نداریم. در همان نقطه است که زندگی می‌فهمد: گاهی تنها در ایستگاه‌های فراموش‌شده و پشت ریل‌های شکسته است که می‌توانیم برای اولین بار راهی نو بسازیم.

به یاد داشته باشیم که قطارها به مقصد نمی‌رسند، مگر آنکه ایستگاه‌های تازه‌ای بسازیم.زندگی از دل خاکستر خودش را بیرون می کشد؛شاید زخمی شاید شکسته اما هنوز زنده.
گاهی نور از زخم ها وارد می شود…

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا